محل تبلیغات شما

گپی با خط خطی های من



 درگیر من نباش

 ای پر گرفته از خیال

 ای رفته در دور

 به سوی دور تر.

 به من مبتلا نباش

 این عشق، بی تاب خفتن است

 و از واژگانم این روزها نرنج

 در پهن دشت

 دیگر بهاری نیست

 كه چون گوزنی

 به دنبال عطر علف

 به دشت زنیم

 و دیگر

 سخن از شعر نیست

 كه در مهتاب شناور باشیم

 درگیر من مباش

 در كوچه های شب

 دیگر جایی برای قدمهایمان نیست

 اینجا همه در خواب فرو رفته اند

 ای پر گرفته از خیال

  چمدانت را بردار

 و از پیاده رو های ذهنم بگذر

 این شعر رو به خاموشی ست


ای چارراه شرم

ای ارتفاع تلخ غرور

و ای پیچ و خم شب های بارانی

همگی تان

در تاك های مستی من، دعوتید

امشب همه را مست میكنم

امشب دلم به دیدار میرود

با لهجه سكوت

با شعر های نانجیب

بی سلام، بی كلام

در مطلق درد

 به دیدارخواهد رفت

خوش و مستانه !

شاید  كه یك صدا

با خوشه ای اقاقی

دلم را به لرزه افكند

پشت دیوار های خاكستری

كار هر شبم بیداریست

تو نیستی كه ببینی

تو نیستی كه ببینی

چگونه خواب در چشم ترم میشكند

از بس كه گهواره لالایی من

بوی گور گرفته است

تو نیستی كه ببینی

هنوز هنوز

چشمانم میان شراب میسوزند

و نیز هوای تكراری

در عمق بغض  جولان میدهد

تو نیستی كه ببینی

خون در جوی رگ های من تلخ  شده

سر بر باد

تن پیچیده در رهایی

تو نیستی كه ببینی

پاییز پشت پاییز

در همان كوچه تكراری ماست

تو نیستی كه ببینی

چگونه به یاد میاورد

این كوچه طنین صدای تو را

و چگونه میشكند

گل های پیچك مان

از واهمه های بی نشان

تو نیستی كه ببینی

تو نیستی كه ببینی

تو نیستی كه ببینی

آخرین جستجو ها

guisubrodar scepecituc donizicent بچگی grounworkwitspods inevimin پرتال معرفی پایگاه های اطلاعاتی biagecalli Thomas's blog reihandripthou